-
بهترین اشعار شب قدر | جدیدترین شعرها به مناسبت شب های قدر ویژه شهادت امام علی (ع)
بهترینو زیباترین و بامعنی ترین شعرهابه مناسب شب هاي پرفضیلت قدر برای شما که دراین شبها به پرستش مشغول هستید.
بهترین اشعارشب قدر
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دست گیری
آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه
ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از اینکه باز با ما یار بودی
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری
تو آنقدر لطف و کرامت پیشه اي که
روزی هزاران بار توبه میپذیری
جا مانده بودم تو مرا این جا رساندی
من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
وقتی سحر هاي مناجاتت نبودم
آن شببجای من ، تو استغفار کردی
آنقدر خوبی ِ مرا گفتی بهمردم
آنقدر که حتی خودم هم باورم شد
آه اي کرامت پیشه دیدی آخر کار
این مهربانی هاي تو دردسرم شد
هر چند از دست خودم دل گیرم اما
احساس دلتنگی دراین شبها نکردم
قسم بر سجاده خانوم رقیه«س»
من مهربان تر از خودت پیدا نکردم
در رابه روی ما گنه کاران نبندید
ما هم دلی داریم اگرچه رو سیاهیم
گفتند این جا بار عصیان میپذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم
علیاکبر لطیفیان
اشعارشب های قدر مخصوص شهادتامام علی «ع»
پیش از آنکه بنویسند جزای همه ی را
می سپارند بهتو قدرو قضای همه ی را
که تو باید بدهی اجر و سزای همه ی را
ما برای فرجت آمده ایم امشب، کاش
بهاجابت برسانند دعای همه ی را
هر چه از دامن تو دور شود دستی باز
می کشاند وسط احسان تو پای همه ی را
اي گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم!
بشنو داد همه ی را بشنو صدای همه ی را
کربلایی؟ نجفی؟ سامره اي؟ یا مشهد؟
هر کجا هستی خالی کن جای همه ی را
زائران حرم جد تو را می بخشند
امشب آقا بده پس کرب و بلای همه ی را
محمد بیابانی
نوحه خوانی شب قدربرای شهادت امامعلی «ع»الهی بهاین بنده فرصت بده
بهتوفیق بر نفس رخصت بده
الهی کمیلی ابوحمزه اي
مرا با مناجات عادت بده
شبچارمی باز هم آمدم
خودت روز محشر شهادتبده
عوض کن مزاج مرا با دعا
بهمن حس سبز پرستش بده
سر سفره ات زاهدان سائلند
بهاین هم نشینی سعادت بده
اگر اوج انسانیت بندگی ست
بهآزادی من اسارت بده
چه میخواهی از من سر و دست و پا
بهایت چقدر است قیمت بده
تو که هر قدرداشتی داده اي
مرا با خودم آشتی داده اي
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
نبینم خودم را خدایی شوم
شبچارمی کربلایی شوم
شبیه مظاهر حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
حسین امشب آمد بهبالین من
برای مریضت طبیب آمده
سراغ من خسته انگار که
غریبانه حس غریب آمده
کنون وقت گریه است زینب بیا
بهگودال آن نانجیب آمده
گلی راکه گم کرده اي روی نیزه
بمیرم که شیب الخضیب آمده
تمام وجودم همین مطلب است
که امشب خدا ضامنم زینب است
باز امشب « ليله القدر » خداست
ذکر يارب يارب و ورد دعاست
گاه استغفار و دل لرزيدن است
گاه توبه گاه «آمرزيدن» است
گاه عجز و التماس و هم نياز
روبه درگاه کريم چاره ساز
گاه جوشن خوانی شبتا سحر
بارش باران اشک ازچشم تر
پس بهوقت ابتهال وحال زار
ياد کن از اين «حقير بيقرار»
التماس دعا
شبعفو است و محتاج دعایم
زعمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب بهمعشوقت رسیدی
خدا را در بین اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی زما کن
کمی هم جای ما وی را صدا کن
بگو یارب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بس که دل ماه گرفت
بر سر سفره کمی درد دل خودرا گفت
یک نفس گفت ولی آینه را آه گرفت
راه افتاد مسیحا که نفس تازه کند
زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت
خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد
اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت
سمت در رفت ولی در بهتقلا افتاد
و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت
درب بسته شد و قلاب بهپهلوش گرفت
روضه اي شد که دل حضرت درگاه گرفت
باز هم روضه دیوار ودر و یک مادر
باز با دختر خود ذکر « وا اُمّاه » گرفت
لحظه اي بر دراین خانه بهزانو افتاد
«اشک بر فاطمه» را توشه این راه گرفت
وقت رفتن شده بودو سحرش آمده بود
پا شد و جلوه ي «یا فالق الاصباح» گرفت
رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش
رفت و وقتی که تنش حالت دل خواه گرفت
بوسه اي زد بهسرش تیغ و تنش آتش شد
آتشی که بهدل سنگ و پر کاه گرفت
مثل زهرا بهزمین خورد و بهسجده افتاد
آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت
آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت
خم شد و دست بهپهلوش بهناگاه گرفت
پا شد و رو بهمدینه شد و با فاطمه گفت
عاقبت حاجت خودرا اسد الله گرفت
محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین
از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید
دیگر نوای تکبیر از کوفه بر نیامد
نان آور یتیمان دیگر ز در نیامد
تنها نه خون بهمحراب از فرق مرتضی ریخت
امشب شرنگ بیداد در کام مجتبی ریخت
امشب بهکوفه بذر کفر و ضلال کِشتند
مرغان کربلا را امشب بهخون کشیدند
تیغ نفاق امشب بر فرق وحدت آمد
امشب بهنام سجاد خط اسارت آمد
امشب بهمحو خادم، خائن دلیر گردید
آری برادر امشب زینب اسیر گردید
باب عدالت امشب مسدود شد بر انسان
امشب بنای وحدت در کوفه گشت ویران
امشب جهان ز فیض حق ناامید گردید
امشب بنام قرآن، قرآن شهید گردید
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسید از گفته و شنیده
مىرفت سوى مسجد اما نه مثل هر شب
چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده
تکبیر گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر رکوع خم شد با قامتى خمیده
برخاست از رکوع و آرام رفت سجده
اشک خداست اینکه روى زمین چکیده
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده
او سجده کرد اما سر بر نداشت دیگر
سجده بهاین طویلى مسجد بخود ندیده
کعبه شکست برداشت اما نه بهر میلاد
نزدیک شد زمان دیدار یک شهیده
نه اینکه بالا برده دست تا دعا بکند
خدا کند دستش بشکند خطا بکند
دلش بسوزد قسم خورده دل ها را
بهسوزناک ترین داغ مبتلا بکند
شبیه صاعقه تیغی فرود میآید
که جشن هر شبایتام را عزا بکند
اگر که پای جهالت وسط نباشد، تیغ
چگونه قله ي یک کوه را دو تا بکند؟!
سپید رویت را سرخ کرده تا خودرا
سیاه روی ترین فرد ماجرا بکند
نخواست تا که جسارت شود و الا در
بعید بود عبای تو را رها بکند
خدای عاشق فرمود لا فتی الا
که تا حسابِ تو را از همه ی جدا بکند
برای وصف تو دریای واژه قادر نیست
که حق مطلب را کاملا ادا بکند
علیکه باشی یعنی مقام تو اعلاست
چرا گروهی باید تو را خدا بکند؟
قریب فاصله مان از تو چارده قرن است
یکی بیاید و فکری بهحال ما بکند
لطف تو یارب ازل است و ابد
این منم و این گنه بیشماره
روی سیه، بار خطا، فعل بد
نمی زنی بهسینهام دست رد یا واحد یا احد یا صمد
تشنـه لبم آب حیاتم بده
غرق گنـاهم حسناتم بده
از کرم خویش نجاتم بده
اگرچه باشدگنهم بی شماره یا واحد یا احد یا صمد
بنده ولی بنـده شرمندهام
رو سیه و زار و سرافکندهام
باز بهسوی تو پناهندهام
اي همه ی عفو تو فراترزحد یا واحد یا احد یا صمد
آمدهام تا کـه قبولم کنی
وصل بهاولاد رسولم کنی
سائل زهرای بتولم کنی
جزکرمت هیچ ندارم سند یا واحد یا احد یا صمد
مرا بهقرآن پیمبر ببخش
بهاشک صدیقه اطهر ببخش
بهآخرین نماز حیدر ببخش
که بوده ذکرم همه ی حیدرمدد یا واحد یا احد یا صمد
عبـد فراریام که برگشتهام
غرق بهخوناب جگر گشتهام
ببین بکار خویش سرگشتهام
آخر کارم بهکجا میرسد؟ یا واحد یا احد یا صمد
من که گنهکارترم از همه ی
ز آخر کار خود کنم واهمه
بهپهلوی شکسته فاطمه
ببخش ورنـه آبرویم رود یا واحد یا احد یا صمد
عبدم ولـی عبـد گنهکار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من اي حی دادار
من بنـده عاصی، تو غفار الغوث خلصنا من النار
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
عفو تو باشد بـود و هستم
یارب تو آبرویم را نگهدار الغوث خلصنا من النار
من خستــه از بـار گنـاهم
مویــم سفیـد و روسیـاهم
این عفو تو این اشک و آهم
بـاز آمـدم با جرم بسیار الغوث خلصنا من النار
اگـرچـه مستحـق نـارم
روزم شده چون شام تارم
مولا علیرا دوست دارم
بـر حـرمت حیـدر کرار الغوث خلصنا من النار
یا سیـدی تـا زنـده هستم
از عفو تـو شرمنده هستم
شرمنده زین پرونده هستم
خواندم تو رابا این دل زار الغوث خلصنا من النار
از جرم بسیارم چه گویم؟
حتی نیاوردی بـه رویم
پیوستـه دادی آبــرویم
در بین خلق اي حی دادار الغـوث خلصنا من النار
یارب یارب یا الهی
بر جرم سنگینم گواهی
من بیپناهم تـو پناهی
من معصیت کارم تو ستار الغوث خلصنا من النار
کو شب قدرکه قران بهسر از تنگ دلی
هی بگویم بعلی بعلی بعلیمطلع الفجر شب قدر، درود تو خوش است
ادخلوها بسلام ابدی ازلینخستین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلیهمه ی قدقامتیان رابه تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژده خیر العملیکسی آن سوی حسینیه نشسته است هنوز
همه ی رفتند، شب قدرتمام است ولیباز قرآن بهسرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیبحسین بن علیتقدیر کن اندیشه اي نو در شب قدر
شاعر مهدی زکی زاده قریه علیبا آنکه شبها چشمم از یادت ندارد خواب را
بخشیده یاد روی تو بر هر شبم مهتاب رادر آرزوی دیدنت چشمان مشتاقم براه
عمریست همدم گشته ام جان و دل بیتاب راچون کودکان گل فروش خودرو بهاتومبیل سرزنم
چیزی نمیخواهم مگر گلخنده ي ارباب راگفتند یونس را نهنگ غصه ها بلعیده است
گاهی خدا با غصه اي یاری کند احباب رایارب عطا کن در شبتقدیر نو اندیشه اي
تا شویم از دامان دل چرکین غم اذناب راوقتی خدا بر خاکمان آدم شدن را مینوشت
با عشق نقشی جاودان بخشیشبهای توبه
شاعر امید غلامی شمسشبهای توبه را من تا صبح گریه کردم
تا تو مرا ببخشی چون اشتباه کردم
شبهای توبه ي من شبهای قدرمن بود
زیرا که هردو چشمم دریای اشک من بود
آن شبکتاب حقت بر سر گرفته بودم
ذکر علی علیرا بر لب نهاده بودم
بر زیر بیرق تو تا صبح ناله کردم
تا حاجتم بگیرم چون استخاره کردم
گفتم که یک توسل شاید که چاره باشد
بر درد رو سیاهی چون یک فرشته باشدفصل بیداری
شاعر علي مولودیباز آمد ماه پاک ،
ماه شوق و انتظار،
شوق افطاری
بهدور سفره ي پر برکت مادر بزرگ ، بابا بزرگدرکنار هم بهدور از واهـمه ، بی دغدغه
روبروی هم ، صمیمی ،
چون گلستانی پر از گل هاي یاس
عطر افشان و گهر باران و خندان و رها.یک سـماور سینی چایی و فنجان هاي زیبایی
کنارش قوری گل بوته اي از جنس چینی
دم کشیده چای خوش رنگش خوشبو.تنگ آبی و شرابی ، شربتی ، یک کاسه آش
نان تازه ، گرم و خوشبو
زولبیا و بامیه چیده درون دیس خوش نقش و نگار
دور تا دوشب قدرآمد و هنگام وصال
شاعر محمد جوکارباز قدرآمد و شور دگری برپا شد
نور قرآن ببارید ، شرری برپا شد
شب قدرآمد و چشمان دلم شهلا شد
شبنم عشق ببارید و شبم ، یلدا شد
گه وصل آمد ، بار عام داد خداوند مهر ،
عطر مهرش ز شمیم رمضان احیا شد
درب دلها بگشایید اي خسته دلان
ز نسیم سحری ، شورو شری برپا شد
ز نوای خوش آوای یارب یارب ،
ز گلستان حضورش ، شرری برپا شد
عطر مهرش بهدلها چراغی افروخت
شب قدرآمد و سیلاب دلم ، دریا شد
هله اي مشتاقان شب قدرآمد و هنگام وصال
قدراین قدربدانید که باریدبهتریناشعار شب قدر | جدید ترین شعرها به مناسبتشب هاي قدر ویژه شهادت امام علی «ع»
مشاهده پست مشابه : سلبریتی های زیبا که فکر می کنند زشت هستند | بازیگران مشهور زن که فکر می کنند زیبا نیستند